جدیدترین متدهای آموزشی با متدنیو
جدیدترین متدهای آموزشی methodnew

اصطلاحات کاربردی زبان انگلیسی ( بخش شانزدهم )

اصطلاحات کاربردی زبان انگلیسی

اصطلاح یا اصطلاحات , جمله یا عبارتی هستند که معمولاً در انگلیسی روزمره برای بیان عقاید خاص استفاده می شود . درک اصطلاحات انگلیسی مهم است زیرا برای درک معنای کسی هنگام استفاده از آنها در مکالمه ، نیاز به آشنایی عمیق تری از زبان انگلیسی دارند.

اصطلاحات در ابتدا ممکن است پیچیده به نظر برسند ، اما یادگیری آنها در واقع بسیار سرگرم کننده است. اگر می خواهید مهارت های انگلیسی خود را تقویت کنید ، ادامه مطلب را بخوانید تا بدانید چرا اصطلاحات برای یادگیری زبان انگلیسی شما بسیار مهم است. و انواع این اصطلاحات را از سایت متدنیو فرا بگیرید .

اصطلاحات راهی جدید برای بیان خود به زبان انگلیسی به شما می دهند .

معنای اصطلاح به طور کلی به زمینه خاصی که از آن استفاده می شود بستگی دارد. وقتی کسی در آمریکا به شما می گوید ‘break a leg’ ، آنها این را به معنای واقعی نمی گویند ، بلکه در عوض برای شما آرزوی موفقیت می کنند . به همین ترتیب …. پس اگر میخواهید بتوانید در زبان انگلیسی خود را به خوبی ابراز کنید و صحبت های دیگران را بهتر متوجه شوید , یادگیری اصطلاحات کاربردی و روزانه انگلیسی برای شما واجب است .

 

Check in

تحویل گرفتن اتاق در هتل، ثبت ورود به هتل و مانند آن)

When you arrive, check in by signing your name on the list .

وقتی رسیدی، با امضا کردن نامتان در لیست ثبت کنید .

You must check in at the front desk .

باید دم میز جلو ورودتان را ثبت کنید .

Please check in with me when you get here .

خواهش می کنم وقتی به اینجا رسیدی،  ورودتان را پیش من ثبت کنید .

Cheer up

شاد کردن، از غصه در آوردن

He is trying to cheer up his friend .

سعی کرد دوستش را از غصه در بیاورد .

He cheered up when he got a card and flowers .

وقتی یک کارت و چند گل دریافت کرد خوشحال شد .

Cheer up! Tomorrow, things will be better .

دست از غصه خوردن بردار! فردا، اوضاع بهتر خواهد شد .

Come by

سر زدن، دیدار کوتاه داشتن

Snail: Why don’t you come by Z my leaf sometime?

حلزون: چرا بعدا یک وقتی سری به برگ من نمی زنی؟

The mailman usually comes by at ten o’clock .

پستچی معمولا ساعت دہ می آید .

Ellen will come by this afternoon .

الن امروز بعد از ظهر می آید سری میزند .

Come out of

بیرون آمدن از

The frog was still wet after he came out of the water .

قورباغه بعد از اینکه از آب بیرون آمد هنوز خیس بود .

The bear came out of the cave .

خرس از غار بیرون آمد .

She finally came out of the room .

او بالاخره از اتاق بیرون آمد .

Come over

دیدار کوتاه داشتن، سر زدن، آمدن

She liked it when her grandfather would come over on Sundays .

یکشنبه ها که پدربزرگش می آمد به او سر می زند را دوست داشت .

Danny comes over to play after school .

دنی بعد از مدرسه می آید بازی کنیم .

Jack, why don’t you come over for dinner?

جک، چرا برای شام به خانه ما نمی آیی؟

Come true

به حقیقت پیوستن

Some people think that a four-leaf clover will make your dreams come true .

بعض از مردم فکر می کنند که یک شبدر چهار برگ می تواند رویاهای شما را به حقیقت بدل کند .

Joe’s dream at last came true .

رویای جو بالاخره به حقیقت پیوست .

I hope all your dreams will come true .

امیدوارم تمام رویاهای شما به حقیقت بپوندد .

Come up to

رسیدن، نزدیک شدن، تا ارتفاعی رسیدن

The grass came up to his knees .

می رسید .

علف تا زانوانش

I got more and more nervous as I came up to the door .

در حینی که به در نزدیک میشدم بیشتر و بیشتر مضطرب می شدم .

The man came up to me and asked me for money .

مرد پیش من آمد و از من پول خواست .

Congratulations on

تبریک بابت .  .  .

Congratulations on your birthday!

تبریم بابت تولدت!

Congratulations on your new baby!

تبریک به خاطر نوزاد جدیدتان!

Congratulations on graduating from high school!

تبریک بابت فاغ التحصیل شدن از دبیرستان!

Consist of

تشکیل شدن از

A common fast-food meal consists of a hamburger, fries and a drink .

یک وعده غذای فست فودی معمولا، از همبرگر، سیب زمینی سرخ شده و یک نوشیدنی تشکیل میشود .

The package consisted of three books, some photos, and a candy bar .

بسته شامل سه کتاب، چند عکس و یک قالب شکلات بود .

Cut off

کوتاه کردن، قطع کردن، بریدن و جدا کردن

The boy cut off his sister’s hair .

پسر موهای خواهرش را کوتاه کرد .

She cut off all her hair .

او همه ی موهایش را تراشید .

First, the cook cut off the fish’s head .

آشپز اول سر ماهی را برید و جدا کرد .

Dash off

به سرعت دور شدن یا رفتن

The rabbit dashed off into the forest .

خرگوش به سرعت به داخل جنگل دوید .

He dashed off to deliver the message .

به سرعت رفت تا پیام را تحویل دهد .

She dashed off because she was late .

به سرعت رفت چون دیرش شده بود .

Depend on

وابسته بودن به، متکی بودن به، اعتماد کردن به کسی،

حساب کردن روی کسی

When they are young, the fish depend on their mother .

وقتی ماهیها کم سن هستند، به مادرشان متکی هستند .

The blind man depended on his dog .

مرد نابینا به سگش متکی بود .

The old woman depended on her son .

پیرزن به پسرش متکی بود .

مرتبط :کتاب دوزبانه انگلیسی-فارسی ( شیطانک درون بطری فصل دوم )

 

تصویر کپچا

این به ما کمک می کند تا از اسپم ها جلوگیری کنیم، از شما متشکربم

اشتراک گذاری این محتوا
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
Tumblr
WhatsApp
Pinterest
دستبه بندی مطالب